جدول جو
جدول جو

معنی چاشت خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

چاشت خوردن
(اِ تِ اُ دَ)
طعام خوردن بهنگام چاشت. صبحانه یا ناهار خوردن. هنگام چاشت غذا خوردن: تغدّی، چاشت خوردن. تضحّی، خورد در وقت چاشت. (منتهی الارب) :
چون با پدرت چاشت خورد گیتی
ناچار خورد با تو ای پسر شام.
ناصرخسرو.
رنجه ای تا برخت چاشت خورم
که فلک بر دل من چاشت خور است.
خاقانی.
صبح تو شام گشت و فلک با تو چاشت خورد
تو همچنان در آرزوی شام و چاشتی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
چاشت خوردن
صبحانه یا ناهار خوردن
تصویری از چاشت خوردن
تصویر چاشت خوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاک خوردن
تصویر چاک خوردن
شکافته شدن، ترک پیدا کردن، دریده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاقو خوردن
تصویر چاقو خوردن
مورد اصابت چاقو قرار گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم خوردن
تصویر چشم خوردن
هدف چشم زخم واقع شدن، چشم زخم خوردن، از چشم شور آسیب دیدن
فرهنگ فارسی عمید
(عَ شُ)
خورندۀ چاشت، چاشته خور. کسی که یک بار مزۀ چیزی را چشیده باشد و سپس همیشه در آرزوی آن بود. (ناظم الاطبا). و رجوع به چاشته خور و چاشتی خور و چشته خور شود
لغت نامه دهخدا
(خُ رَ)
دهی از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان واقع در 21 هزارگزی جنوب باختری شهر تویسرکان به کرمانشاه، کنار رودخانه تویسرکان. جلگه سردسیر، مالاریائی با 548 نفر سکنه. آب آن از رودخانه قلقل رود. محصول آنجا غلات، تریاک، انگور، میوجات و قلمستان زیاد و لبنیات، شغل اهالی زراعت، گله داری، صنایع دستی زنان قالی بافی، راه آن فرعی است و از فرسفج اتومبیل میتوان برد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
غذای چاشت. طعامی که در هنگام چاشت خورده شود: غدی، چاشتخورد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ کُ دَ)
مضروب شدن. دریافت کردن ضربۀ مشت. صدمه دیدن از ضربۀ مشت:
بخوردم یکی مشت زورآوران.
سعدی.
- مشت بر دهان خوردن، اصابت مشت بر دهان:
از دست تو مشت بر دهان خوردن
خوشتر که ز دست خویش نان خوردن.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ اَ لَ زَ دَ)
کوبیده شدن آهن یا فلز دیگر. تطرﱡق
لغت نامه دهخدا
(اُ گِ رِ تَ)
طبع شدن. بطبع رسیدن. بچاپ رسیدن
لغت نامه دهخدا
(خِ کَ دَ)
کنایه از چشم زخم خوردن. (آنندراج). چشم زخم رسیدن. (از ناظم الاطباء). هدف چشم بد شدن:
کاشکی اهل جهان اهل بصیرت بودند
چشم تا کی کسی از دیدۀ نادیده خورد.
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ جُ مَ تَ)
شکافته شدن. ترکیدن. پاره شدن. دریدن. مجروح شدن. زخم خوردن. بریده شدن و شکافتن عضوی از بدن یا جامه و جز آن:
چاکها از دم نسیم خورم
تارهای کفیده را مانم.
مسیح کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ کَ دَ)
چاشت خوردن غذای چاشت خوردن. هنگام چاشت طعام خوردن:
چون چاشت کند بخویشتن پیوست
تو ساخته باش کار شامش را.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ)
چاشت خوردن. طعمه خوردن. طعام اندک خوردن. رجوع به چشته شود، طعمه خوردن حیوان درنده، چون خواهند که درنده ای مانند شیر و ببر و امثال آنها را شکار کنند جایی طعمه میگذارند، او میاید و میخورد و بار دیگر که برای خوردن آن طعمه میاید شکار میشود. (فرهنگ نظام). چاشنی خوردن. مسته خوردن. مزه چشیدن. رجوع به چشته شود، از چیزی لذت بردن و باز درپی آن یا مانند آن برآمدن. (فرهنگ نظام). انتظار معاش بی تلاش و رزق بی زحمت داشتن. رجوع به چشته شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشم خوردن
تصویر چشم خوردن
چشم زخم خوردن هدف چشم بد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکش خوردن
تصویر چکش خوردن
کوبیده شدن آهن یا فلز دیگر تطرق
فرهنگ لغت هوشیار
چاشت خوردن طعام اندک خوردن، طعمه خوردن جانوران درنده، ازچیزی لذت بردن و باز درپی آن بر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم خوردن
تصویر چشم خوردن
((~. خُ دَ))
چشم زخم خوردن، هدف چشم بد شدن
فرهنگ فارسی معین
چاپ شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
به چشم آمدن، به نظرآمدن، دیده شدن، چشم زخم خوردن، چشم زده شدن، محسوس بودن، مشخص بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روستایی در لفور واقع در شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی